ا : از
آشيانه ، طوطی
ِ ما پر کشيد و
رفت
گوئی
نوای ديگری از
ره شنيد و رفت
ک
: کاری تر از
بهار به جان
می نشست ، آه !
عيسا
دمی که روح به
جان ها دميد
رفت
ب : بنگر
چگونه «شُهره»
شد آن کو زخود
گذشت
آوازه
اش تا به «ثريا»
رسيد و رفت!
ر :
رازيست سر به
مُهر که زاغان
نميروند
باز ی ست
سر بلند که
گفت و شنيد
ورفت
ش : شيرين
بيان و شور
فکن بود و ای
دريغ !
رنجی
کشيد و تلخی ِ
دوران خريد و
رفت
ا : آها و
حسرتا ! که در
آوردگاه ِ عشق
نسلی
سِتُرگ آمد و
در خون تپيد و
رفت
ل : لاف و
رَجَز نخواند
، بر افروخت و
گداخت
همچون
شهاب آمد و شب
را دريد و رفت
گ : گوئی
که شرح ِ
حوصله ی دهر
مينمود
آمد ،
نشست ، جام
مِی ای سر
کشيد و رفت
و :
واحسرتا ! که
ساقی ِ خُم
خانه ی طَرَب
نه شهد ،
نه شراب ؛
شَرَنگی چشيد
و رفت
ن : نقاش ِ
استقامت ِ
زندانيان ِ
عشق
نقشی ز
سرو ِ ناز و
صنوبر کشيد و
رفت
ی
: يکراست باز
اين دل ِ
رهياب ،
بُردمان
بر تار و
پود ِ خاطره
ای کو تنيد و
رفت
18 بهمن
1391 برابر با 6
فوريه 2013
شيکاگو
وزير
فتحی (رهياب)