۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

به بهانه انفجار های اخیر زاهدان ! سینا پازوکی

بحران سیستان و بازیگران بنیاد گرا و سرمایه دار این منطقه

 سایت خبری راه کارگر: انتشار مقالات و نوشته ها در این وبلاگ لزوما توافق با همه نظرات و دیدگاههای نویسنده گان آن نیست.

چند روز پیش خبر یک انفجار انتحاری در سیستان و بلوچستان توسط رسانه های دولتی و بین المللی پخش شد. خبرگزاری (ایرنا) به نقل از مقام های بیمارستانی گزارش می دهد که این حمله حداقل ۲۰ کشته و ۱۰۰ زخمی بر جای گذاشته است.
این عملیات انتحاری با دو انفجار همراه بوده است، انفجار نخست حدود ساعت 21و 20 دقيقه در محل در ورودي مسجد جامع و انفجار دوم به فاصله چند دقيقه مقابل مسجد رخ داده است. گروه جند الله نیز دقایقی پس از این انفجار، با انتشار عکس عاملین حملات انتحاری، مسئولیت ان را بر عهده گرفت. یکی از دو نفری که عکس او توسط وب سایت جند الله منتشر شد، نوجوانی 14 ساله بود که با بستن بمب به کمر خود و افجار آنها در این علمیات نقش داشته است. پیش از این هم، پس از اعدام ریگی، جندالله اعلام کرده بود که از اعدام او، رهبر سابق خود، انتقام خواهد گرفت. با این حال و با وجود این حملات، گروه جندالله در بیانیه روز پنجشنبه اش بر ادامه مبارزات خود تاکید کرد. بسیاری، و بخصوص حاکمین سرمایه داری در ایران، اعدام ریگی را پایان کار جند الله، و برخی، پایان کار جند الله، حتی بدون در نظر گرفتن اعدام ریگی و با فرض زنده و آزاد بودن او را، پایان مبارزات تروریستی جوانان ناراضی این منطقه ایران تصور می کردند. اما این انفجار های جدید، خلاف آنرا اثبات می کند.


چند ماه پیش، و در زمان دستگیری عبدلمالک ریگی، رهبر گروه جندالله، وحید رنجبر، یکی از نویسندگان نشریه میلیتانت در مقاله خود تحت عنوان "تسلیم عبدالمالک ریگی و افشای فیلم حمله به کوی دو پرده از یک سیاست واحد" نوشت که "بدالمالک ریگی، به عنوان مؤسّس گروه بنیادگرای جندالله و تمامی جوانانی که به دلیل نبود هیچ گونه "آلترناتیو رادیکال"، در برابر تبعیض و فشارهای مذهبی، قومیتی و طبقاتی در منطقۀ سیستان، جذب این نیرو شده بودند، در بهترین حالت تنها بازیچۀ سیاست های آمریکا و ایران شده بودند. در ضمن، فعّالیّت آن ها در چارچوب گروه جندالله، برخلاف انتظار بسیاری، در حکم "خدمت" به دولت سرمایه داری ایران بوده است: از یک سو، جذب نیروها و پتانسیل های مخالف، و کانالیزه کردن آن ها در مسیری اشتباه، خدمت خوبی بود به سرمایه داری ایران و از سوی دیگر نیز، دولت ایران به بهانۀ فعّالیّت های گروه جندالله، به سرکوب وحشیانه تر در آن منطقه دست می زد و در واقع خود را در موضع مشروع و منطقی برای سرکوب قرار می داد ... تا زمانی که در برابر جوانان معترض و عاصی سیستانی و مخالفین ستم قومیتی و طبقاتی در این استان، یک آلترناتیو رادیکال و مترقی، که قادر است آن ها را به خواسته هایشان برساند و خشم و نارضایتیشان را در مسیری درست و اصولی کانالیزه کند، این ستم قومی، فقر و فلاکت در این استان، و هر نمونۀ مشابه دیگری، بازیچۀ سیاست های ایران و غرب خواهد شد." در واقع ریشه و پایه حضور و جذب نیرو از سوی گروه های مانند جند الله ریشه ای عینی و فی الواقع موجود است. تبعیض نژادی و مذهبی، فقر، فساد، بیکاری و فشار نظامی بر اهالی این قسمت از ایران، خشم فراوانی را در این استان انباشته است. خشمی که در میان جوانان و ناراضیان از اوضاع زندگی شان وجود دارد و تنها به دنبال مجرای خروجی و انفجاری برای ان می گردد. این خشم و نارضایتی، از اولین مجرای خروجی موجود که در برابرشان حاضر باشد خود را بروز خواهد داد و جایی که تنها آلترناتیو پیش روی آنها مبارزه مسلحانه و عملیات تروریستی است، این خشم به سوی این شیوه مبارزه خواهد رفت. این همان پایه و ریشه حقیقی در پس حمایت از جندالله در میان برخی ساکنین این منطقه و پیوستن جوانان و نوجوانان به این گروه است. مسلما اگرجند الله به عنوان مثال در تهران یا شهر های دیگر که آن سطح سرکوب وحشیانه و بی عدالتی شدید وجود ندارد، فعالیت می کرد، به هیچ عنوان نمی توانست تا این اندازه نیرو به دور خود جمع کند و.یک پسر 14 ساله تهرانی را برای عملیات استشهادی به میان سپاهاین بفرستد. حرف ما این است که آنچه از لوله گلوله جندالله به سمت نیرو های نظامی و سپاهی ایران شلیک می شود، در واقع خشم انباشه مردم و جوانان آن مطقه است که در مسیری نادرست قرار گرفته.


نمونه همین پدیده را می توانیم در پاکستان و جنوب افغانستان هم ببینیم. ساده لوحانه است اگر فکر کنیم که طالبان در این مناطق تنها یک گروه کوچک و چریکی است و هیچ طرفداری میان مردم این منطقه از آسیا ندارد. این قسمت از آسیا، که میان پاکستان و افغانستان تقسیم شده است، از زمان استقلال پارکستان از هندوستان، هنوز یک روز آرام و رفاه را به خود ندیده است. تلاتمات سیاسی شدید که در همین تاریخ نه چندان طولانی اش بسیار زیاد است، انقلاب سال 1968، روی کار آمادن دیکتاتوری پس از انقلاب و اعدام رهبر انقلابیون، پدر بی نظیر بوتو و پس از ان فساد های دولتی و بی عدالی فراوان. نبود زیر ساخت های یک زندگی سالم. نیاز به کمک های بین المللی که همیشه مطرح بوده. میزان مرگ و میر بالا، درگیری های قومی قبیله ای، امکانات تحصیلی ضعیف، همه و همه یک حس فرموش شده گی و خشم در میان ساکنین آن انباشته که مثل همان خشم مردمان سیستان و بلچوستان به دنبال مجرای خروج و فریاد می گردد. در آن منطقه هم باز گروه های اسلحه به دست و اسلام گرایان افراطی بر روی این موج خشم و نارضایتی موج سواری می کنند و سرباز های شان را از میان آنها بر می گزینند. کسانی که برای خود آینده ای نمی بینند و مرگ با زندگی فعلی شان هیچ تفاوتی ندارد. موعظه های اسلام گرایان تند رو و تصوریر یک دشمن ملحد و خارجی که باید با آن جنگید، این جوانان را جذب خود می کند، زیرا این گروه ها را ناجی و یا حداقل روشی برای مبارزه با وضع موجود خود می پندارند.
زمانی که فقر، بیکاری، بی عدالتی، بی ثباتی، فساد و دیکتاتوری در منطقه ای حکم فرماست، خشم و نارضایتی فراوانی در میان مردم منطقه، بخصوص جوانان شکل می گیرد. این خشم به دنبال راه خروجی و انفجاری برای بیان خود و انتقام گیری می گردد، و در نبود یک آلترناتیو رادیکال و سوسیالیستی که ریشه مشکلات آنها را به شکل واقعی اش برای آنها بیان کند و راه برون رفت از وضعیت را نشان شان دهد، گروه های افراط گرایی دینی و بنیادگرایان اسلامی، از این خشم و نارضایتی، نردبانی برای بالا رفتن از دیوار های قدرت استفاده می کنند. این گروه ها بعضا از سوی دولت های رغیب یا از قدرت به کنار گذاشت شده گان قدیمی، مورد حمایت مالی و اطلاعاتی قرار می گیرند و حدف نهای شان براندازی ستم و فقر در منطقه نیست. اما تا زمانی که آلترناتیو سوسیالیستی در منطقه حضور نداسته باشد، و جوانان ان را پیش روی خود نبینند، آنانی که چنان از وضعیت خسته شدن اند، تا حدی که یک عملیات انتجاری و خودکشی خود را به ازای کشتن چند تن پاسدار ترجیح می دهند، جذب نیرو هایی مانند جند الله و طالبان خواهند شد.


این قبیل مبارزات تروریستی و خشن با وضعیت فلاکت بار مردم این مناطق، عموما بر خصومت های قومی، قبیله ای و مذهبی هم می افزاید. دشمنی میان سیستانی و بلوچ، میان شیعه و سنی، میان قبیل و قوم های مختلف، در کل انحراف مبارزه از حتی همان مسیر اشتباه اولیه است. این قبیل درگیری اتفاقا کار حاکمان را برای سرکوب مخالفان راحت تر هم می کند. معمولا اخبار زیادی از کشته شدگان و جنگ های میان ططرفداران دین های مختلف و قومیت های در حال جنگ در رسانه های منتشر نمی شود. کسی هم با خبر نخواهد شد که امروز چند سنی چند شیعه را کشتند و یا برعکس. تنها سود را در این میان، سرمایه داری حاکم و امپریالیزم می برد. کل جریان مخالفت با سیستم حاکم، به یک نزاع داخلی میان گرایشات دینی و قبیله ای مختلف تبدیل خواهد شد که نه تنها ضرری برای دولت حاکم ندارد، بلکه هدیه ای آسمانی برای او به شمار می ورد که کل مسئله علت اصلی بدبختی ها را به فراموشی می سپارد. زیرا فرد سنی، خشم خود را روی مردم شیعه خالی می کند و شیعیان به تلافی با سنی ها خواهند جنگید و ... هیچ کس با امپریالیزم و سرمایه داری حاکم در مسیر درست آن در نمی افتد.


در ایران، و مشخصا در مورد سیستان و بلوچستان، این مسئله با دستگیری و اعدام یکی از رهبران و یا انهدام یکی از گروه ها به پایان نخواهد رسید. تا زمانی که ان وضعیتی که جوانان را به سمت این اقدامات و اعتراضات سوق می دهد وجود داشته باشد، این اقدامات تروریستی هم ادامه خواهد داشت. و هنوز شرایط برای سوء استفاده این گروه ها از خشم و نارضایتی مردم منطقه فراهم است. و البته این در صورتی تداوم خواهد یافت، که هیچ آلترناتیو رادیکال و سوسیالیستی در برابر جوانان و معترضین اعلام حضور نکند. آلترناتیوی که دلایل وضعیت فلاک بارشان را به روشنی بیان کند و روش صحیح مبارزه با وضع موجود را به آنها نشان دهد. در نبود این آلترناتیو، آش همین خواهد بود و کاسه همین. فردا هم اگر تمامی اعضای جندالله را دستگیر اعدام کنند، باز هم گروه هایی راه آنها را ادامه خواهند داد، زیرا اولین و دم ِ دست ترین راه حلی که پیش روی آنها قرار می گیرد همین مبارزه خشنی و استفاده از عملیات های انتحاری و تروریستی است.


دولت های این مناطق به هیچ عنوان با این دست حملات ساقط نمی شوند. حتی می توان اینطور گفت که این شیوه مبارزه کاملا در خدمت دولت ها و سیستم حاکم است. دولت هایی که بی دلیل هم دست به سرکوب می زنند، چه دلیلی بهتر از مبارزه با تروتیسم نیاز دارند تا حملات خود به مردم آن منطقه را شدید تر کنند؟ و هر گونه فعالیت سیاسی و مدنی را هم تحت عنوان همین فعالیت ها ممنوع اعلام نکنند؟ این قبیل حملات تروریستی موجب اعدام و قلمع قمع تمام فعالین سیاسی و مدنی در این منطقه می شود. افکار عمومی کل کشور نیز در این کار در کنار رژیم خواهد بود. افرادی که در تهران یا دیگر شهر های کشور در مورد این حملات انتحاری می شوند مسلما نسبت به این قبیل حملات و کشتن سرباز های مرزبان حس سمپاتی نشان نخواهد داد، به شخصه دیده ام که کسانی که حتی با این رژیم مشکل دارند، وقتی مسئله به اقدامات جند الله می رسد، در کنار رژیم و مقابل آنها قرار می گیرند. و این علاوه بر ایزوله کردن مردم منطقه از دیگر مردم تحت ستم در کشور، کار سرکوب اهالی سیستان و اعدام رهبرانشان را آسان تر می کند. به عنوان مثال نگاه کنید به شیوه اعدام فرزاد کمانگر، و عبدالمالک ریگی. مورد اول ناکهان و خفا انجام شد، موج شدیدی از انزجار و تنفر در میان بسیاری از مردم و روشنفکران ایجاد کرد و رژیم برای چند هفته تحت فشار ناشی از اعدام او بود. اما اعدام ریگی را در بوق و کرنا کردند و بدون هیچ مشکلی آنرا نشانه افتخار خود هم می دانستند، هیچ مخالفتی با آن در خارج از بلوچستان انجام نشد و برخی هم از آن استقبال کردند.


وعده بسیاری ازاین گروه های تروریستی که پایه های قوی ای نیز در مناطق فعالیت خود دارند، مبارزه با دخالت های امپریالیستی و دفاع از خود در برابر تجاوز بیگانگان است. در حالی که موجودیت و این نوع فعالیت های آنان دقیقا بخشی از برنامه های امپریالیستی، یا حداقل در خدمت آنهاست. دولت های امپریالیستی هم چندان بدشان نمی آید که خطر و حضور این گروه ها را عمده کند، تا از یک سو آنها را تنها آلترناتیو موجود برای ناراضیان در منطقه معرفی کنند، و از سوی دیگر، بودجه های نظامی بیشتر به دست آورند و آزادی های مدنی را در کشور خود تحت نام مبارزه با تروریزم تحدید کنند.


مبارزه با امپریالیزم و در کنار آن مبارزه با بنیادگرایی اسلامی، از مبارزه با سرمایه داری جدا نیست. امپریالیزم و بنیادگرایی اسلامی، مکمل یکدیگر در مناطقی خاور میانه و آسیا هستند. و مبارزه با آنها، تنها از طریق مبارزه با قلب این پدیده ها، یعنی سرمایه داری ممکن است. ما مارکسیست های انقلابی، از اقدامات تروریستی ضد امپریالیستی این منطقه دفاع نمی کنیم، همانطور که دخالت های امپریالیستی و دولت های سرمایه داری منطقه را محکوم می کنیم، اما شدیدا از توده های تحت ستم در این مناطق حمایت می کنیم. با ایجاد یک آلترناتیو سوسیالیستی، و نشان دادن دلیل اصلی بدبختی ها و وضع فلاکت بار زندگی انها، و نتیجتا روش مبارزه صحیح با این وضع موجود، می توان خشم انباشته در این مناطق را در جهت سوسیالیزم و براندازی نظام حاکم به حرکت در آورد. این دقیقا همان چیزیست که در این مناطق نبودش احساس می شود و هر روز که حضور چنین آلترناتیوی به تعویق بیفتد، کودکان بیشتر در عملیات های اتحاری شرکت می کنند، افراد بیشتر در مسیر واهی و اشتباه مبارزه با امپریالیزم از راه بنیاد گرایی اسلامی و خدمت غیر مستقیم به وضع موجود قرار خواهند گرفت. و در نهایت این مردم در یک سیکل پوچ که هر روز به بدبختی آنها خواهد افزود حرکت خواهند کرد.

پیش به سوی مبارزه با امپریالیزم

پیش به سوی مبارزه با بنیادگرایی اسلامی

و پیش به سوی مبارزه با سرمایه داری

3 مرداد 1388