۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

به یاد گل های سرخ باغچه

safaبه مناسبت مرگ نابهنگام رفیق حسین (محمود) مرادی
به یاد گل های سرخ باغچه
یک رفیق، یک بچه محل
بعد از قیام با شکوه 57 بود, جلوی خانه هایمان باغچه ای داشتیم. خوب به یاد دارم رفیق حسین مرادی (محمود) تمام باغچه را گلهای سرخ کاشته بود و تمام باغچه پر از گلهای سرخ بود و زیبائی خاصی به محله امان داده بود.







گلهای سرخی که برای او تبلور ازادی, سوسیالیسم, از بین رفتن سرکوب و اختناق شاهنشاهی, از بین رفتن …
بعضی اوقات برای گفتگو و نوشیدن چای نزد او در باغچه می نشستیم و در تلاطم قیام, دیگر بچه های سابق نبودیم, حرفها و اندیشه هایمان کاملا متفاوت شده بود و هر کدام مان دارای نظری بودیم.
بحث و گفتگو با رفیق مان محمود حال و هوای دیگری داشت. گفتگوهائی که در نهایت صمیمیت و صداقت بیان می شد و باعث دلگرمی و امید می شد.
خیلی زیبا بود که همیشه در موقع خدا حافظی چند گل سرخ برایمان می چید و به ما هدیه می داد. احساس بسیار خوبی داشتم, حیف که این روزها در غربت پیدا کردن این احساسات ساده نیست.
اما دیری نپایید که رژیم سرکوبگر دیگری چهره خود را عریان کرد و رفیق را همیشه در حال مطالعه یا فعالیت های سیاسی می دیدم تا اینکه حدودا سالهای 59 بود که فهمیدم رفیق مان در زندان است.
حدودا پس از دو سال شکنجه و مقاومت از زندان آزاد شد. خاطره بسیار تلخی که از آن روز بیاد دارم, در همان روز که به دیدارش رفتم هنگامیکه او را در اغوش کشیدم, احساس کردم چیزی بجز استخوان
در دستهایم نیست و اگر بخواهم او را سخت بفشارم از او دیگر چیزی باقی نخواهد ماند.
اما از دیدارش تمام خانواده و رفقا خوشحالی وصف ناپذیری داشتند. بعد از آزادی از زندان باز به فعالیتهایش با انگیزه بیشتری ادامه داد و جالب بود که بعد ها یک بار برای دیدارش به دانمارک رفته بودم
بعد از پذیرائی بسیار گرمش در موقع خداحافظی باز چند شاخه گل سرخ برایم هدیه داد.
در خاتمه تکیه کلامی یا شعری که اغلب در گفتگوهایش شنیده می شد این بود که :
وقتیکه دختر رحمان با یک تب دو ساعته می میرد
یاران باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست
جاودان باد خاطره تمامی جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم
ننگ و نفرت بر مزدوران رژیم جمهوری اسلامی
یک رفیق، یک بچه محل